پلاک دردسرساز...



چند سال پیش شیما همین کلاس شبکه‌ای رو می‌رفت که الان می‌رم. انتهای سال بود رفته بودم پیشش در حال جمع و جور کردن و حرف زدن بودیم که برگشت بهم گفت راستی استاد بهمون گفته یه لیست سالانه بنویسیم؛ یعنی انتهای هر سال مشخص کنیم که برای سال بعد چی می‌خوایم و با جزئیات دقیق و جملات مثبت بنویسیمش انقدر گفت و حرف زد تا آخر سر راضیم کرد و با مسخره بازی نوشتم و بعدشم کلا فراموش کردم همچین چیزی رو نوشتم. سال بعد که داشتم وسایلمو مرتب می‌کردم اتفاقی اون لیست رو دیدم و در کمال تعجب متوجه شدم که تقریبا 30% چیزایی که تو اون لیست نوشتم اتفاق افتاده یه خورده شکه شدم و همون روز با شک و دو دلی یه لیست مجدد نوشتم ولی این بار جایی گذاشتم که یادم بمونه و اخر سال وقتی رفتم چکش کردم متوجه شدم که تقریبا 60% لیست اتفاق افتاده دیگه کم کم داشت باورم می‌شد.

جمعه‌ای، بعد کلاس با استادم داشتم حرف می‌زدم از اون لیست و این که اون اتفاقایی که تو اون لیست نوشتم برام پیش میاد ولی با تاخیر یا با اولش همونی می‌شه که من می‌خوام ولی بعدش تغییر می‌کنه و از این حرفا.

بهم برگشته می‌گه تو مسیر تکاملی! ولی تو مدارت نیستی می‌گم ینی چی؟ می‌گه خرک خویش لنگان لنگان به مقصد می‌بری قانع شدم :))

مردی به نام اوه (بخونید او وِه) وای عاشقش شدم ^_^ بذارین براتون تعریف کنم!

تهش می‌شه «همیشه پای یک ایرانی درمیان است :دی» خب خب شوخی نکردم کاملا جدی گفتم! داستان اینجوریه که یه پیرمرد بداخلاقی که به تازگی همسرش فوت کرده، بعد از اخراج از کارش، تصمیم به خودکشی می‌گیره اما تصمیمات اوه با اومدن یه خانواده ایرانی ک به خونه‌ی روبرویِ اوه نقل مکان می‌کنه بهم می‌خوره و پروانه (شخصیت دوم کتاب) اونو به چالش می‌کشه و اوه آپدیت می‌شه به ورژن پدربزرگ دوست داشتنی ^_^ 

داستان تو فیلم و کتاب کلا جا به جایی زمانی داره و خب از اونجایی که نمی‌شه همه چیز کتابو تو فیلم گنجوند فیلم خیلییی خلاصه شده س پیشنهاد من اینه ک اول کتابو بگیرین بعد فیلمو ببینید. 

با خوندن قسمت اول کتاب عاشق شخصیت لجوج «اوه» ی کتاب شدم و با دیدن فیلمش، عاشق رولف لاسگارد ـ یازیگر نقش اوه ـ شدم مخصوصا از اونجایی که تو کتاب نمی‌تونستم تصور شفافی از حرکت دست اوه داشته باشم و به تصوراتم عینیت واضحی داد :دی واقعا عالی بازی کرد

مردی به نام اوه

پی نوشت: فحشای دادنای پروانه هم تو فیلم جذاب بود برام ^_^ یا اون لحن بیان اوه برای کلمه احمق (ای دی یُت ـ به قول اوه) الان از چشام قلب می‌باره 

جمع بندی: تو لایه لایه های یه آدم بداخلاق و عبوس، میتونه یه آدم دوست داشتنی وجود داشته باشه که از قضا خیلی مهربون باشه. یاد بگیریم که قضاوت نکنیم!

*****************************************************************************
قسمتایی از کتاب: 

- اوه پنجاه و نه سال دارد. اتومبیلش ساب است. با انگشت اشاره طوری به کسانی اشاره می کند که ازشان خوشش نمی آید که انگار آن ها هستند و انگشت اشاره اوه چراغ قوه پلیس! (منظورم از حرکت دست اوه این بود؛ کاملا برام غیر ملموس بود)

کسی که بد است فرق دارد با کسی که می تواند بد باشد

ادامه مطلب

1. به نقطه‌ای تو زندگیت می‌رسی که متوجه میشی چی خوشحالت میکنه و این خوبه چون تو بزرگ شدی. آسایش و آرامش خودت رو بر هر چیز اولویت بده؛ انتخاب کن که وقتت رو چ جوری و با چه کسی بگذرونی


2. بعد دانشگاه دوست واقعی خیلی کم پیدا میشه ولی این فرصت رو به آدما اطرافت و به خودت بده تا دوست پیدا کنی!


3. هر چی به انتهای دهه دوم زندگیت میرسی بیشتر متوجه میشی که کارت، فقط یک شغل نیست! آینده توعه

ادامه مطلب

یک سال گذشت گذر از 27 و رفتن به 28 !!! جمع بندی سالیانه م میشه اینا:

1. مالی: به پس اندازی که پارسال نوشته بودم تا امسال داشته باشم رسیدم! check
2. تحصیلات: نیم نگاهی هم به این گوشه ننداختم :(
3. زبان: به این بخش هم مرخصی دادم! :|
4. کلاس های مهارتی برای تغییر زمینه کاری: یه گام متوسط تو این راستا برداشتم با همه سختی‌ها و دردسرای لذت بخشی که داشت double check
5. مطالعه: مطمئنم که بیشتر نشده و سعی کردم سرانه مطالعام همون روند قبلی رو داشته باشه و شایدم کمتر شده باشه ولی بازم به نظرم قابل قبوله ^_^
6. موسیقی: با وجود عطش زیادی که دارم تا تک به تک نت ها و احساساتم رو که تو من گاهی سر به غلیان و شورش می ذارن تا خودی نشون بدن و خودشونو از ذهنم رها کنن و به شکل موسیقی برقصن و خارج بشن از ذهنم، همچنان زندانی نگهشون داشتم!
7. مسافرت: برنامه های زیادی برای ایران گردی تو سرم دارم که بازم قدرت مانور بهشون داده نشده
8. خانوادگی و عاطفی: به قول یکی، درسته مثل سگ از ازدواج می ترسم ولی دلیل نمیشه وقتی آدم مناسبمو دیدم، سرمایه‌گذاری نکنم و تلاش نکنم! تلاش کردم ولی شکست خوردم ولی خب، به خودم تو این مورد اگه بخوام امتیاز بدم برای رابطه‌ م نمره خوبی می دم ولی برای بعدترش مینیمم نمره رو میدم خلاصه این که لب مرزیم . :\ آما همچنان دارم به سرمایه گذاری فکر میکنم :دی
9. اهداف شخصی و برنامه ریزی: سعی می کنم خیلی منظم‌تر باشم و سخت گیری بیشتری ب خرج بدم فکر کنم سر جمع بندی سال بعد متوجه پیشرفت یا پسرفتم بشم!
10. دوستان: تو این زمینه پسرفت داشتم و وقت کمتری رو با دوستام میگذرونم!


نتیجه: خودتون جمع بندی کنید و بهم نمره بدین ;)

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

. معماریا - آموزشگاه مجازی معماری برنامه نویسی . جهاد دانشگاهی قم تیم طراحی هلوکد ریحان گراف picosoft سعید سالاری-تاریخ توسعه پسااستعماری Jaime جشنواره هویت من Leslie